loading...

Amaar Poems

بازدید : 1
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 22:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Amaar Poems

شب دراز بود و ما درانتظار
شب سیاه بود و من درانتظار

زن بزرگ پیر و جوان جملگی
مست بودند عاشق در انتظار

سینه ام را فشرد جلادی
نور پشت مه بود و ما درانتظار

قطره قطره خون چکد ز شهر
شب سیاه بود و ما درانتظار

گفت آبرو گیسو ات شرم حیا
گفتمش نان و یار و عشق درانتظار

گفت امنیت کافیست برو خوش باش
گفتمش اندکی صبر ؛ سحر در انتظار

آری از عشق گفتمش نشنید
آه مادرم دخترم دست و پا انتظار

آری از خون بگفتم و نشنید
خون من در ورید؛ لحظه‌‌‌ای انتظار

عشق هم نیرزد به لحظه‌‌‌ای انتظار
عشق عمار کجا تو کجا لحظه‌‌‌ای انتظار

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 16
  • بازدید کننده دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 48
  • کدهای اختصاصی